یادداشت های یک معلم سمایی

راهنمایی سما 6 مشهد- علمی اجتماعی

یادداشت های یک معلم سمایی

راهنمایی سما 6 مشهد- علمی اجتماعی

خدایا تو بزرگی ..............

 

  

 

 

تو همایی ،همای گردون سیر              من سحابم ،سحاب گهر بار 

تو خـــداوند چشم سیـاری                  من خــداوند خامـه ســـمار   

                                                                       (رهی معیری ) 

حکایت

گویند : صاحب دلى ، براى اقامه نماز به مسجدى رفت. نمازگزاران ، همه او را شناختند ؛ پس ، از او خواستند که پس از نماز ، بر منبر رود و پند گوید. پذیرفت.
نماز جماعت تمام شد. چشم ‏ها همه به سوى او بود. مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست.
بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود. آن گاه خطاب به جماعت گفت :
مردم! هر کس از شما که مى ‏داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد ، برخیزد !
کسى برنخاست. گفت :
حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است ، برخیزد !
باز کسى برنخاست. گفت : شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید ؛ اما براى رفتن نیز آماده نیستید !

تبریک عید غدیر

پادشاه خوبان  

 

ای مالک، اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی فردا به آن چشم نگاهش مکن. شاید سحر توبه کرده باشد.


بخشی از نامه علی (ع) به مالک اشتر. 

 

تبریک عید قربان

امروز عید قربانه. من هم به نوبه خودم این عید بزرگ رو به همه  تبریک می گم.
 
این عید با افتتاح وبلاگ هم مقارن شده که میشه به فال نیک گرفت.