یادداشت های دختر باران

امروز به عنوان نماینده دانشجویان تکمیلی دانشگاه همراه لورن برای بچه های کارشناسی از تجربیاتمون گفتیم.

وقتی داشتم از ریسک بزرگی که تو زندگیم کردم و کار و خونواده و همه آنچه که داشتم را رها کردم برای اینکه رویاهامو دنبال کنم، انگار خودم هم داشتم همراه اونها زندگی خودم را از بالا نگاه می کردم.

سختی های سال اول فراموش نشدنی هستند، اتفاقاتی که باعث پیدایش این الهه جدید شدند، الهه ای که تازه داره یک قسمت هایی از توانایی های خودش را در شرایط سخت کشف می کنه!

نوشته شده در سه شنبه ۹ آبان ۱۳۹۶ساعت 7:2 توسط الهه| |

جمعه های خوب، شیرین و دوست داشتنی، برعکس ایران، دو روز تعطیل در پیش رو و عصرها که معمولا به خرید از والمارت یا دور همی با دوستان می گذره.

جمعه های آرامش ...

نوشته شده در شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۶ساعت 9:27 توسط الهه| |

امروز به طور رسمی ترم پاییز شروع شدم، سال دومی شدم! یکسال گذشت. اولین سال زندگی خارج از ایران به قول همه سخت ترین ساله و به من هم سخت گذشت واقعا؛ الان ولی پر از انرژی هستم، شوری که همیشه از بوی ماه مهر و مدرسه تو ایران داشتم و هنوزم همراهمه.

روز قشنگی داشتم، طبق روال اینجا کلاسهای تحصیلات تکمیلی ساعات بعد از ظهر تشکیل میشه و سال تحصیلی جدید با کلاس "احتمال" دانشکده ریاضی شروع شد. بانوی جوانی که اولین بارش هست این درس را ارائه میده و درس اختیاری که به نظر سخت می رسه ولی برای دوره دکترا به کار میاد.

کلاس بعدی هم با دکتر فنگ دوست داشتنی بود، استاد چینی صبور، مهربان و عاشق تدریس. کسی که به نظر میرسه هیچ چیزی ناراحتش نمی کنه، حتی جوابهای عمدا بی ربط بعضی دانشجویان به سوال های ساده او از درس. با اینکه همه با هم آشنا بودیم ازمون خواست خودمون را معرفی کنیم و چقدر معرفی امسال دلچسب تر از پارسال بود؛ با اسم کوچیک، پر از حس دوستی. اریک هم که رفته بود متن جلسه اول را پرینت بگیره، درست وقتی رسید که همه مون خودمون را معرفی کرده بودیم و وقتی استاد ازش خواست خودشو معرفی کنه، اینقدر هول شد که نمی دونست چی بگه و نه تنها ما که حتی دکتر فنگ هم از خنده منفجر شده بود. 

از آغاز دوباره کلاسها و گرد هم آمدن بچه ها و شور و هیجان دانشگاه و دوباره نوشتن وبلاگم خوشحالم :)

 

نوشته شده در چهارشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۶ساعت 9:31 توسط الهه| |

"عشق" آدم را معتاد می کنه: اعتیاد به دوست داشتن و دوست داشته شدن! قشنگه ولی اگه یک روز چشمهات را باز کردی و دیدی اون آدم دیگه نیست یا هست ولی دیگه به هر دلیلی اون آدم قبلی نیست, ترکش خیلی دردآورده!

یاد گرفتن اینکه به آدمهای دور و برت جدا از حس تعلق عشق بورزی زمان می بره, صبورت می کنه و شاید زیباتر.

 

نوشته شده در دوشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۶ساعت 6:48 توسط الهه|

فصل درو ...

نوشته شده در چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 8:17 توسط الهه| |

پس از سالیان شمعی روشن می کنم با عطر سیب و آناناس

شمع افروزی زیبایی خاصی دارد مثل تماشای صورت یک نوزاد

شعله اش به آٰرامی می رقصد

و نور امید به اتاق من در این سرزمین عجیب می تابد...

 

نوشته شده در سه شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 9:35 توسط الهه| |

وقتی همه چی رو از دست دادم...

نوشته شده در چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶ساعت 2:21 توسط الهه| |

Design By : Night Melody